محبت
دخترک بستنی را به شیشه خودرو چسباند
پسرک چند بار به آن لیس زد
هر دو خندیدند
چراغ سبز شد ■
ساکن همین حوالی
رو صندلی پارک نشسته بود
و با دقت به تصاویر کتاب دخترک کبریت فروش نگاه میکرد
پسرک آدامس فروش ■
برش
وارد خانه شد
صدای مرد را شنید که سر عشرت با کسی چانه میزد
سراسیمه به اتاق بچه رفت
در را باز کرد: رویا؟!
به دیوار تکیه داد
دخترک زیر تخت به خواب رفته بود. ■
ناکام
او را با خود به گور برد
نازنین
اسمی که آن را خالکوبی کرده بود
رو بازوی دست چپش
نادر ■
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا