داستان «تراش گمشده» نویسنده «مهدی حسین پور»

چاپ تاریخ انتشار:

داستان «تراش گمشده» نویسنده «مهدی حسین پور»

 

مادرم برایم مداد تراشی که قاب قلب داشت خرید بود.

هروز وقتی به خانه می آمدم می پرسید که مداد تراش کجاست

ومن باید آن موقع مداد تراش را به مادرم نشان می دادم.

یک روز با پسر همسایه مان در بیرون از خانه در

هوای آزاد مشق می نوشتیم.به خانه آمدم درس هایم را خواندم

وقتی درس هایم تمام شد.مادرم من را برای شام صدا کرد.

شام را تمام کردیم.مادرم پرسید:«مداد تراش کجاست آن را بیاور

رفتم و هرچی گشتم آن را پیدا نکردم.وقتی به مادرم گفتم که

نیست مادرم با مگس کش به دنبالم افتاد. دویدم و رفتم داخل

دستشویی و در را قفل کردم.از سوراخ روی شیشه ی در دیدم که

مادرم به برادرم که به قول ما مخ خانواده بود گفت که چه اتفاقی

افتاده و برادرم آهن پاره ای را برداشت و در لای در قرار داد و

کشید و در کند و با باز شدن در دیگر مثل فیلم های اکشن شد

وای صحنه ی خیلی وحشتناکی بود. بعد از خوردن چند کتک

مفصل زنگ در خانه را زدند. وقتی در را باز کردند فهمیدیم که

مداد تراش را پسر همسایه برداشته بود ومادرش وقتی فهمید آن را پس

داد اما دیگر قاب قشنگ آن شکسته بود