داستان «فردا هنوز تمام نیست» نویسنده «مهدی یوسفی» 11 ساله از بناب

چاپ تاریخ انتشار:

 

حسن پسرتنبلی بود و اصلاً درس نمی‌خواند. تا اینکه یک روز مادرش از او پرسید: تو چه وقت درس می‌خوانی؟

حسن گفت: فردا.

فردای آن روز باز هم مادرحسن همان سوال را پرسید و باز هم حسن جواب داد: فردا.

اما یک روز گوش او را گرفت و گفت: فردای تو چه وقت تمام می‌شود؟

بازهم گفت: فردا...

پدرش گفت: فکر می‌کنم حسن بهانه و مرض دارد.

بعد حسن گفت: فردا زیاد است مادر و پدر عزیز.

پدر گفت: پسرم، حسن می دانیم فردا هنوز تمام نیست. اما تو باید خوب درس بخوانی.

مادرگفت: بله درست است که فردا هنوز تمام نیست، ولی به قول پدرت توباید خوب درس بخوانی و فرد مفیدی برای کشورت باشی. فهمیدی؟ حالا گم شو...

نتیجه می‌گیریم که فردا هنوز تمام نیست ولی باید خوب درس بخوانیم..