حسن پسرتنبلی بود و اصلاً درس نمیخواند. تا اینکه یک روز مادرش از او پرسید: تو چه وقت درس میخوانی؟
حسن گفت: فردا.
فردای آن روز باز هم مادرحسن همان سوال را پرسید و باز هم حسن جواب داد: فردا.
اما یک روز گوش او را گرفت و گفت: فردای تو چه وقت تمام میشود؟
بازهم گفت: فردا...
پدرش گفت: فکر میکنم حسن بهانه و مرض دارد.
بعد حسن گفت: فردا زیاد است مادر و پدر عزیز.
پدر گفت: پسرم، حسن می دانیم فردا هنوز تمام نیست. اما تو باید خوب درس بخوانی.
مادرگفت: بله درست است که فردا هنوز تمام نیست، ولی به قول پدرت توباید خوب درس بخوانی و فرد مفیدی برای کشورت باشی. فهمیدی؟ حالا گم شو...
نتیجه میگیریم که فردا هنوز تمام نیست ولی باید خوب درس بخوانیم..