داستان كوتاه «پاک کنی که مریض شده است» نویسنده «فاطمه گائینی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

یک روز سمیرا پاک کن فاطمه را قرض خواست. پاک‌کن را با عجله برداشت و شروع به پاک‌کردن نقاشی‌اش کرد. می‌خواست کل صفحه را پاک کند. پاک کن بیچاره این‌قدر این‌طرف و آن‌طرف رفت که کمر درد گرفت. سمیرا اصلا حواسش به پاک‌کن نبود و آن را روی کاغذ فشار‌ می‌داد. فاطمه که پاک‌کنش را دید، خیلی غصه خورد. آخر هم کوچک شده بود. هم کمرش داشت نصف می‌شد. فاطمه پاک‌کن را تمیز کرد و کمر پاک‌کن را با چسب پیچاند و گذاشت توی جامدادی. حالا پاک کن می‌توانست حسابی استراحت کند تا فردا حالش خوب خوب بشود.

 

دیدگاه‌ها   

#2 علی گایینی 1394-06-25 21:54
فضای زیبایی ایجاد کردی ولی کشش کار کم هست
موفق باشی
#1 روح انگیز ثبوتی 1394-05-23 20:49
ایده ی جالب است و زیبا نوشتی.
موفق باشی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692