نمایشنامه رادیویی «رستاخیز دریا» نویسنده «صحرا کلانتری»

چاپ تاریخ انتشار:

sahra kalantari

(صدای باد، صدای زوزه بلندی که در انعکاس باد شنیده می‌شود، صدای همهمه جمعیت و مویۀ زنان)

صدای مردی با فریاد: دریا داره خودشو می‌کشه.

صدای مرد دیگری با فریاد: خون داره می‌پاشه به ساحل.

صدای زنی از دور: دریا افسرده شده.

صدای مردی از نزدیک: دیگه نه جزری داره و نه مدّی.

صدای مردی دیگر: نه بالا می‌ره، نه پایین.

صدای زنی از دور: دریا موجاشو گردن زده.

صدای مردی دیگر: ماه دیگه صورتشو نشونمون نمی‌ده.

(صدای زوزه بلندتر می‌شود، صدای مویۀ زنان بالاتر می‌رود، صدای طوفان و باد در میان مویه‌ها)

صدای زنی با مویه: دریا شوهرمو پس بده. ببین بچه‌هامو، چهل‌روزه باباشونو ندیدن.

صدای بچه: دریا غصه داره مادر.

زنی دیگر با ناله: پسرمو که گرفتی، فرداش قرار بود داماد بشه. دریا تو هم دعوت بودیا!

صدای پیرمردی با صدایی بلند و گیرا که در انعکاس زوزه می‌پیچد: چقدر گفتم به قلب دریا نزنید.

صدای مردی از نزدیک با اعتراض: قلابش بی‌حیا بود. اون نمی‌خواست به قلب دریا بزنه.

صدای پیرزنی از نزدیک که در صدای زوزه دریا پیچیده است: بمیرم تن زخمی عروسشو داره با زوزه‌هاش لالایی می‌ده.

صدای زنی دیگر در صدای گریه نوزادش: عزیز، تور آبی‌شو ببین چه‌جوری سرخ شده.

صدای پیرمرد با همان شیوایی و بلندی در انعکاس زوزه: شما دریا رو کشتین، عروسشو زخمی کردین.

صدای مردی از دور در صدای گام‌هایی که در حال دویدن هستند: جلوی ماهی‌ها رو بگیرین، دارن یکی‌یکی پرت می‌شن به ساحل.

(صدای افتادن ماهی‌ها بر ساحل، صدای مویۀ زنان، صدای ریزش آب)

صدای زنی از نزدیک با مویه: اینو ببین افتاده تو دامن من، می‌گه دریاشو می‌خواد.

صدای پیرمرد با همان گیرایی و شیوایی در میان مویۀ زنان و همهمه جمعیت  با فریاد: همه قلاباتونو بندازین توی دریا، امشب همۀ تورا و قلابا تسلیم دریا می‌شن.

صدای مردی از دور: مگه دریا راضی می‌شه؟

صدای پیرزنی از نزدیک: عروس دریا بارداره نمی‌تونه بارشو به دریا بسپاره.

صدای زنی دیگر با صدای نوزادش که گریه می‌کند: دریا اجازه ورود نمی‌ده عزیز، نمی‌ذاره به عروسش کمک کنیم.

صدای پیرمرد در میان همهمه جمعیت و مویۀ زنان، همراه با صدای باد و صدای رعد: همه بلند شین، زنا دامناشونو پر صدف کنن، هرچی صدفه از ساحل جمع کنین، باید یه گهواره بسازین تا دریا بدونه عاشق عروس دریایید.

(صدای زوزه شدیدتر می‌شود، صدای رعد، صدای گام‌ها و صدای دویدن، صدای همهمه جمعیت)

صدای مردی از نزدیک: تا ما گهواره رو بسازیم، اون مرده.

صدای پیرمرد با فریاد: پس چرا توراتون همه توی ساحله؟ سریع قلابا و توراتونو بندازین توی دریا، باید دریا رو تا تولد دخترش آروم کنیم.

(صدای افتادن قلاب‌ها بر دریا، صدای همهمه، صدای خوردن قلاب‌ها به یکدیگر، صدای آب درحالی‌که قلاب‌ها به آن پرتاب می‌شوند)

صدای مردی با فریاد و اعتراض: چه‌جوری این قلابو بدم به دریا، این قلاب موروثیه، باهاش نهنگا گرفته شده.

صدای زنی از نزدیک: مگه ماهی‌های مرده رو نمی‌بینی، مگه چیزی می‌مونه که خوراک قلابت بشه.

صدای پیرمرد (بلند و شیوا): کلبه رو آذین ببندین، ریسه‌هاتونو دورتادور کلبه برقصونین، زنا گردنبدای مرواریدتونو هدیه کنین به کلبه، گوشواره‌هاتون بکنین، سطل‌سطل آب بریزین توش، با شنای ساحل دور کلبه رو بگیرین آبی بیرون نیاد،  بذارین مرواریدا توی آب غلطون بشن، ستاره‌ها توش بچرخن، شاید ماه آروم بشه، باید کلبه بوی دریا بده، عروس دریا می‌خواد اونجا فارغ بشه.

(صدای پاشیدن آب در کلبه، صدای صدف‌ها، صدای ریزش مرواریدها بر آّب، صدای همهمه)

صدای مردی با فریاد: مگه دریا عروسشو به گهواره ما می‌سپاره؟

صدای مردی دیگر از نزدیک: زوزه‌ش داره هی بلندتر می‌شه.

صدای پیرزن با فریاد: چهل شبه اینجا تاریکه، بچه‌هامون توی دریا زندونی شدن، با این مگه‌مگه‌هاتون این‌همه تاریک شدیم.

صدای زن با نوزادش که بازی می‌کند: عزیز، خونای دریا موهامو قرمز کرده.

صدای فریاد چند مرد باهم: گهواره آماده‌س، آماده سفره.

صدای مردی با فریاد: دریا که موج نداره گهواره رو ببره، نه جزری داره نه مدی.

صدای زنی دیگر از نزدیک: چه‌جوری گهواره رو برسونیم به عروس دریا؟

صدای مردی دیگر: به ما هم اجازه ورود نمی‌ده.

صدای پیرزن با فریاد: برید دریا رو از روستا بیارین.

صدای زنی دیگر از نزدیک: اون که داره می‌میره عزیز.

صدای زنی دیگر: چهل‌روزه روی بدنش جوشای سرخ دراومده؛ مدام زوزه می‌کشه.

صدای زنی دیگر: چهل‌روزه خیره ماهو نگاه می‌کنه عزیز.

صدای پیرمرد (بلند با شیوایی و گیرایی همراه با صدای زوزه، صدای همهمه جمعیت، صدای رعد، صدای گام‌ها، صدای دویدن):  ساز و دهل بیارین، سنج بزنین، صدای عود رو اون‌قدر بلند کنین که بوسه بزنه به زوزه دریا، نی انبونه بزنین، بذارین دریا زخماشو مرهم بذاره، همه شروع کنین به کف‌زدن، رقص کنین.

(صدای نی انبان، صدای ساز و دهل، صدای سنج، صدای عود، صدای رقص و پای‌کوبی)

صدای جمعیت باهم: عزیزو ببینین، دریا روی دستاشه داره میاد.

صدای مردی از نزدیک میان ساز و دهل: عزیز اینکه نمی‌تونه روی پاهاش وایسه، چه‌جوری می‌خواد گهواره ببره؟

صدای پیرمرد بلند: بذارینش توی گهواره، بندازنیش توی دریا... دریا که دریا رو پس نمی‌زنه، پارو بدین به دستاش.

(صدای ساز و رقص و پای‌کوبی، صدای انداختن گهواره به آب، صدای پاروزدن)

صدای پیرزن: آره، دریا پارو بزن، عروس دریا منتظره.

صدای جمعیت باهم: داره می‌ره، دریا قبولش کرده، داره دور می‌شه.

صدای زن: عروس دریا داره می‌ره توی گهواره دریا.

صدای پیرزن (با شیوایی و بلند و رسا): دریا بیار عروس دریارو، کلبه آماده‌س.

(صدای ساز و دهل، صدای رقص و پای‌کوبی، صدای امواج دریا، صدای هلهله، صدای جمعیت)

صدای پیرمرد (بلند و با شیوایی): دارن نزدیک ساحل می‌شن، چشم‌هاتونو ببندین، باید فقط چشمای دریا بدرقه‌شون کنه.

(برای مدتی فقط صدای امواج دریایی خروشان به گوش می‌رسد و پس از لحظه‌ای صدای نوزاد)

صدای پیرزن (با فریاد، صدای نوزاد، صدای هلهله): مهتاب از کلبه زده بیرون، ماه داره صورتشو بیرون میاره، ببینید دریا رو چه رقصی می‌کنه با مهتابش.

صدای زن: عزیز، دریا داره دریا می‌شه.

صدای پیرزن با شیوایی: موهات دیگه خون گریه نمی‌کنن.

صدای مرد با فریاد: قایقا قایقا!

صدای زن با فریاد: دارن میان، دارن میان.

(صدای همهمه جمعیت، صدای فریاد و موسیقی و هلهله و پای‌کوبی)

صدای پیرمرد (بلند): گوشاتونو تیز کنین، موجا دارن هلهله می‌کنن، قایقا دارن برمی‌گردن، حواستون باشه به قلب دریا نزنین.

(صدای امواج بلند، صدای رعد، صدای نوزاد، صدای همهمه و رقص و پای‌کوبی)

نمایشنامه رادیویی «رستاخیز دریا» نویسنده «صحرا کلانتری»