داستان «رنگ قرمزی کە بە نارنجی میزد» نویسنده «شلیر رحمانی»

چاپ تاریخ انتشار:

zzzz

زن داشت تو آینە خودش رو نگاه میکرد، آنجایی کە نشستە بود تنها چشمان شوهرش را میدید کە از پشت سر نگاهش میکرد. زن پرسید: کدومش رو دوست داری؟

مرد: قرمزە قشنگ ترە.

زن: این قرمزە؟ بیشتر بە نارنجی میخورە.

مرد: نە اصلا شبیە نارنجی نیست.

زن: تو همیشە رنگها رو قاطی میکنی.

مرد: چون تو نارنجی رو بیشتر دوست داری، همونە کە نارنجی میبینیش.

زن: بلند شد و کنار مرد نشست، با لبخند گفت: من اون چیزی رو دوست دارم کە تو دوست داری.

مرد سرتاپاش رو برانداز کرد و گفت: الان خیلی بهتر شد با گل پیرهنت هم ستە.

زن: خوشگلم؟ دوستم داری؟

مرد: آرە.

زن سرش رو پایین انداخت و شکمش رو تو زد، گفت: چراغ رو خاموش کنم بهتر نیست؟

مرد: میل خودتە.

زن: دوست دارم تو نور کم حرف بزنیم، این جوری شاعرانەترە.

مرد: اگە اینطورە خاموشش کن.

زن بلند شد و چراغ رو خاموش کرد، بعد دوبارە نشست.

مرد: تصمیمت رو گرفتی؟

زن: هر طور دوست داری... هر چی تو بگی من همون کار رو میکنم.

مرد: واسە خودم نیست، دوست دارم خوشگل­تر ببینمت.

زن: الان خوشگل نیستم؟

مرد: گفتم خوشگل­تر.

زن: اما دلهرە دارم.

مرد: واسە چی؟

زن: نمیدونم نکنە بد بشە، یا بهم نیاد؛ میگی چە مدلی بهم میاد؟

مرد: مثل مال اون دخترە همکارم هست، مثل اون باشە قشنگە.

زن: اون مدلی بهم میاد یا دوست داری مثل اون بشم؟

مرد: دوبارە شروع کردی؟! خودت میدونی کە واسە خودت میگم، وگرنە دوست نداری مجبورت نمیکنم.

زن: اینطوری بیشتر دوستم داری؟

 یعنی سخت نیست؟

مرد: نە، نە، نە... بس کن دیگە، سختی یعنی چی؟ چند ساعت بیشتر طول نمیکشە، تنها اضافش رو برمیدارن. باید یک هفتە هم بیشتر مایعات بخوری و خیلی حرف نزنی و مواظبش باشی، بد هم نیست اینجوری لاغرتر هم میشی.

زن: خیلی چاقم؟

مرد: نە دوست دارم لاغرتر باشی، واسە سلامتی خودت میگم.

زن بلند شد و چراغ رو روشن کرد و دوبارە تو آینە خودش رو نگاه کرد، چند بار سرش رو این ور و اون ور چرخوند، نگاهی بە رنگ نارنجی کرد و دوبارە چراغ رو خاموش کرد.

داستان «رنگ قرمزی کە بە نارنجی میزد» نویسنده «شلیر رحمانی»