داستان «شیش» نویسنده «مرتضی فضلی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

morteza fazlii

شیش شیش شصت و شیش به دنیا اومدم ولی تو شناسنامم نوشتن: "هفت شیش شصت و شیش". مادربزرگم که ننجون صداش می کردن، منو دوست نداشت. مثل اختاپوس روم چتر زده بود و مدام ازم ایراد می گرفت. مادربزرگ شیش تا دختر داشت و دو پسر که هر دو، تو سن شیش سالگی از دنیا رفته بودند. مادربزرگ می گفت: "از ما بهترون چیزخورشون کردن".

داستان «بی سر نامه» نویسنده «علی ملایجردی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

ali malayjerdi بوی خون با بوی پشم قاطی شده نفس را بند  آورده بود. تابوت همنوا با صدای حسین حسین  روی دست مردم سیاه پوش همچون قایقی بر روی رودخانه ای مواج بالا و پایین می رفت. از سر رگ های بریده خون می چکید می رفت روی ملافه سفید زیر پتو و آنجا دلمه می بست. از همان لحظه ای که تابوت بر سر دست ها بالا رفت زیر دلم خالی شد.  آن هول و ترسی که از دیشب در دلم خانه کرده بود حالا  هم چون افعی سر بلند کرده بود. رود جمعیت با پیوستن هیئت های روستاهای دیگر بزرگ تر ومواج تر می شد و صدا های بلند گوها درهم و برهم تر به گوش می رسید.  زیر پتو گرم بود و آفتابی که بر میله ها تابیده بود پاهای لختم را داغ می کرد.

داستان «چاه» نویسنده «زهرا کرمی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zahra karamiiحیدر، حاج علی را کول کرده و عرق ریزان تا آبادی می‌برد. وقتی می‌رسد پشت در خانه، حاج علی هنوز بی‌هوش است و هیکل فرتوت و استخوانی‌اش شل شده روی گُرده‌ی حیدر. هاجر با دیدن شوهرش، تند تند بر سر و صورت خود می‌کوبد و حیدر را نفرین می‌کند. آرام که می‌گیرد، حاج علی را دراز به دراز می‌خواباند روی گلیم خشک اتاق و چشم می‌دوزد به دهان حیدر.

داستان «سرخ و تلخ» نویسنده «محمود خلیلی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 khalili

" زندگی مثل همین سیگار است اولش سرخ و آخرش تلخ". این‌ها را محمد گفته بود و حالا چشم‌هایش مسیر پیچ در پیچ دود را نگاه می‌کرد که با نسیم می‌رقصید و بالا می‌رفت.

عباس گفت: کم مانده که بعد از شعر گفتن، پاهایت سُر بخورد و بیفتی توی دامن فلسفه.

داستان «سهم توت‌فرنگی بابا» نویسنده «نازنین پدرام»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

nazanin pedramm 

  "روی صدای قلب خود تمرکز کنید؛ باید حواس پنج‌گانه خود را تقویت کنید. برای دریافت نشانه‌ها باید تیزبین‌تر و شنواتر از قبل باشید. در هر تصویر، در هر صدا و در هر کلام به‌دنبال نشانه باشید. شاید در ابتدای راه کمی سخت باشد؛ شاید در ابتدا خود را مانند یک کارآگاه که همه توان خود را صرف جمع کردن شواهد می‌کند بپندارید. این کار انرژی زیادی از شما می‌گیرد؛ اما نگران نباشید؛ به زودی نشانه‌ها، خود هستند که به‌دنبال شما می‌آیند."

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692