داستان «پرنده ای مرد» نویسنده «غزاله غفارزاده»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

ghazaleh ghafarzadeh

انگشتان کوچکش را دور انگشتان مادر، پیچیده بود و با هر نفسی که می‌کشید، رعشه‌ای بر اندام خستهٔ زندگی می‌انداخت چند قدمی که بر می‌داشت عروسک کوچکش را که نامش را "صورتی" گذاشته بود به دست مادر می‌سپرد و بافت گیسوانش را مرتب می‌کرد.

داستان «نشانه» نویسنده «سپیده عابدی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

Sepideh abedi

اواخر پاییز بود، بعدازظهرِ آذرماه سردی که تمام برگ‌ها را از روی درختان پاک کرده بود، پرندگان دسته جمعی روی شاخه‌ها پف کرده، گربه‌ها روی کاپوت ماشین‌ها لمیده و کوچه در سکوت سنگینی به چرت رفته بود. با بسته شدن در آهنیِ حیاط و پیچیدن ارتعاشِ صدایش، پرندگان از روی شاخه‌های لخت پریدند، گربه‌ها زیر ماشین‌ها پناه گرفتند و تنها برگ زرد کم جان، از بزرگ‌ترین درخت توت کوچه هم افتاد.

داستان «پیشونی کوتاه» نویسنده «نگار انوار»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

negar anvar

داخل هر سوراخ‌سنبه‌ای که به عقل ناقصم می‌رسید سرک کشیدم بلکه  دوقران اسکناس به قصد کرایهٔ راه بیابم و بتوانم  سراغ صاحبکار اهل انصافم بروم و طلبم را از وی خواهان شوم.  متأسفانه دریغ از یک شاهی پول سیاه توی آن خانهٔ ۰۰۰خانه که چه عرض کنم  صد شرف به امین آباد.

داستان «آوا» نویسنده «فائزه قبادیان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

Faezeh ghobadizan

با صدای افتادن پستانک بر روی زمین قاسم، سرایدار ساختمان که  در حال آب دادن به باغچه بود سرش را بالا آورد و خانم نظری را در بالکن طبقه سوم دید که به سمت حیاط خم شده و با دیدن قاسم سرش را قاپید.

داستان «سرگذشتِ صبا» نویسنده «صدیقه پاشایی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

sedigheh pashaei

در پیله ای بنام رحم مادر، خودم را شناور می دیدم. از صدای قلبش احساس آرامش میکردم. میچرخیدم ومی خندیدم ومیرقصیدم،البته باید بگویم که مواظب بندِ نافم بودم ،نکند که پاره شود و تمام زندگی ام فنا شود!!

داستان «فریاد» نویسنده «بهروز حیدروند»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

behrooz heidarvand

در حال دور دور در اینستا، اگهی مسابقه بلندترین فریاد، توجهم را جلب کرد. داخل پیج رفتم و عده زیادی را در حال داد زدن دیدم. جریان از این قرار بود که هرکس بتواند بلندترین و طولانی‌ترین فریاد را از گلو خارج کند، صاحب جایزه نقدی سه میلیارد تومان می‌شود. برای یکی مثل من که سه تا پشه هم ته جیبش ندارد. این همه پول یک گنج واقعی به حساب می‌اید. آدرس را برداشتم و با مترو به محل رسیدم.

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692