انیمیشن «افسانۀ شهر قالی» نویسنده و کارگردان «حمیدرضا حافظی»؛ «الهام شیروانی شاعنایتی»/ اختصاصی چوک

چاپ تاریخ انتشار:    ارسال شده در بانک مقالات ادبی

elham shaenayati

نگاهی به نمادها در انیمیشن «افسانه‌ی شهر قالی»

خلاصه‌ی فیلم داستان انیمیشن در مورد شهری به شکل قالی است و مردمی که زندگی‌شان با قالی عجین شده است، اما بیدها دشمن اصلی آنها هستند و ضربه زیادی به فرش‌ها می‌زنند. تا اینکه نوجوانی به نام قباد درگیر ماجراهایی می‌شودکه شهر را از شر بیدهای مهاجم خلاص کند.

 نویسنده و کارگردان: حمیدرضا حافظی

سال تولید: ۱۳۹۲

مدت دقیقه: ۹۰ دقیقه

جوایز: «پروانه زرین بهترین فیلمنامه بلند پویانمائی از بیست و هشتمین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان اصفهان ۹۳

- دپیلم افتخار بهترین پویانمائی از بیست و هشتمین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان اصفهان ۹۳

- جایزه بهترین کارگردانی انیمیشن بلند از نوزدهمین جشنواره تولیدات رادیویی و تلویزیونی مراکز استان‌ها ۹۵

- جایزه بهترین پویانمائی سه بعدی از هشتمین جشنواره بین‌المللی الغدیر نجف اشرف ۹۳

- لوح تقدیر به خاطر کارگردانی از چهل و چهارمین جشنواره بین‌المللی فیلم رشد ۹۳

- منتخب بخش نهائی جشنواره BAR کشور مونته نگرو، اکتبر ۲۰۱۵

- منتخب بخش مسابقه آثار پویانمائی بلند دومین جشنواره بین‌المللی فیلم ویدیوئی یاس ۹۳

- منتخب بخش مسابقه پنجمین جشنواره فیلم عمار ۹۳

- نسخه کوتاه فیلم : جایزه بهترین پویانمائی نخستین جشنواره فیلم کوتاه سما ۹۴» (منبع، ویکی پدیا)

نگاهی به نمادهای انیمیشن «افسانه‌ی شهر قالی»

نماد چیست؟

 "نماد" یا " نشانه " کلمه‌ای است که معانی مختلفی دارد. نمادها زندگی بشر را آکنده‌اند و در زندگی روزمره به کار می‌روند. «پس از آن جا که نماد جایگزین چیز دیگری است حامل و ناقل معناست، هرچند که میان نماد و آن چیز، پیوندی

ضروری وجود ندارد. بنابراین کاربرد و معنای نماد تابع قرارداد است » (ادگار، 1387: 15)

  تعاریف متفاوتی از مفهوم نماد شده است: نماد «کلمه‌ای است که معنایی فراتر یا غیر از لفظ خود را القا می‌کند.»(نظری دارکولی، 1391: 45)

 جوزف کمبل در کتاب قدرت اسطوره نماد را این گونه تعریف کرده است: «خودِ واژه‌ی نماد (symbol) متشکل از دو بخش sym و bol به معنی "جمع کردن دو چیز با یکدیگر" است. (کمبل، 1386: 317)

نمادهای انیمیشن " افسانه‌ی شهر قالی "

   بیدها در تاریکی زندگی می‌کنند و از تاریکی نیرو می‌گیرند، حضور آن‌ها در تاریکی نشان اهریمن است و سیمرغ در نور است و نشان اهوراست.

 قباد برای نجات شهر از دست بیدها، از حاکم شهر، گوهر درخشان و قالیچه‌ی اسرار آمیزی دریافت می‌کند. تنها قباد می‌تواند سوار قالیچه‌ی اسرار آمیز شود زیرا او شجاع است و زمینه‌ی آن را هم دارد.

 گوهر نماد چه چیز می‌تواند باشد؟

 گوهر: الماس یا گوهر در بسیاری از فرهنگ‌ها نشانه‌ی کمال است و یادآور تابناکی ستارگان است.

 «الماس که نشانه‌ی کمال و شکوهمندی است، به علت شدت و قدرت "نور متراکم " و بی رنگی شفافش که گاه متمایل به خاکستری کبود و یا سبز فام است، " شاه گوهرها " " گوهر شاهوار " نامیده شده است.

 اکنون رمز آن که قباد با در دست داشتن گوهر باید از ستارگان و هلال ماه کمک بخواهد چیست؟ گوهر در اساطیر، یادآور تابندگی ستارگان است و محور عالم تلقی شده است.

«گوهر، یادآور تابندگی ستارگان است که الماس غالباً به آن‌ها تشبیه شده است، چنانکه نوعی الماس، " ستاره‌ی سهیل " و انواعی دیگر، " کوه نور " و " اکسلسیور" نام دارند.

این گوهر به علت درخشندگی و سختی بسیار و استواری، در بعضی سنن، بخشی از " مرکز" و محور عالم تلقی شده است یعنی رکنِ رکینی که جهان بر آن قرار گرفته است.» (دوبوکور، 1373: 130)

نکته‌ای که فیلم به زیبایی از آن یاد کرده این است که قباد گوهر در دست به جنگ با دشمن می‌رود.

«این گوهرگرانبها، نماد وفاداری و پختگی و بالندگی و پایداری در برابر دشمن نیز هست.» (همان: 130)

 قباد سوار بر قالیچه، راه سیمرغ را طی می‌کند تا بتواند با کمک او، شهر را نجات دهد.

سیمرغ

 سیمرغ نام یک چهره‌ی اسطوره ای-افسانه‌ای ایرانی است. او نقش مهمی در داستان‌های شاهنامه دارد. کُنام (آشیانه) او کوه اسطوره‌ایِ قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می‌پرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی می‌کند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین‌تن یاری می‌رساند. جز در شاهنامه، دیگر شاعران پارسی گوی نیز سیمرغ را چهره‌ی داستان خود قرار داده‌اند. از جمله منطق الطیر، عطار نیشابوری نیز از آن دسته‌اند.

 «کلمه‌ی سیمرغ در اوستا به صورت «مرغ وسئن» آمده که جزء نخستین آن به معنای «مرغ» است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت «سین» و در فارسی دری «سی» خوانده شده‌است و به هیچ وجه نماینده‌ی عدد ۳۰ نیست؛ بلکه معنای آن همان نام «شاهین» می‌شود. شاید هدف از این واژه (سی) بیان صفت روحانیت آن مرغ بوده‌است.» (منزوی، 1379: 45)

" سام" پدر زال فرمان می‌دهد فرزندش را که با موهای سپید به دنیا آمده در صحرا رها کنند تا از بین برود. سیمرغ به سبب مهری که خدا در دلش می‌افکند، زال را به آشیانه می‌برد و می‌پرورد. سرانجام وقتی سام به دنبال خوابی که دیده‌است به پای البرز کوه (جایگاه سیمرغ(به سراغ زال می‌آید، سیمرغ بعد از وداع با زال پری از خود را به او می‌دهد تا به هنگام سختی از آن استفاده کند. سیمرغ دو جا در شاهنامه کمک‌های مهمی به زال می‌کند. یکی به هنگام به دنیا آمدن رستم که به علت درشت بودن تولدش با مشکل مواجه شده‌است و سیمرغ با چاره جویی به هنگام، این مشکل را بر طرف می‌کند. دیگری به هنگام جنگ رستم و اسفندیار است که رستم ناتوان از شکست دادن اسفندیار با روشی که سیمرغ به وی می‌آموزد موفق می‌شود اسفندیار را در نبرد مغلوب کند. سیمرغ هم چنین زخم‌های بدن رستم و رخش را درمان می‌کند.

 در بسیاری از داستان‌ها و اسطوره‌ها به دنبال سیمرغند زیرا سیمرغ رمز جاودانگی است.

 پدر قباد، برای رسیدن به رمز سیمرغ، سال‌ها تلاش کرده است و روزی که توانسته است تصویری از سیمرغ نقاشی کند، بیدها که این امر را به زیان خود می‌بینند نقاشی را پاره پاره می‌کنند.

 او در طیّ سفر خود به سمت سیمرغ، از یک ساربان، نقاشی سیمرغی را که پدرش کشیده است دریافت می‌کند.

 سیمرغ در این انیمیشن، نمادی از موجودی فرازمینی است که سراسر نور است و قباد با کمک او و دریافت پَر وی، می‌تواند راه طولانی را سریع بازگردد و بر بیدها پیروز شود.

قاف

   قاف در بسیاری از داستان‌ها و اسطوره‌ها، جایگاه سیمرغ است در فرهنگ‌ها آمده است: «"قاف" نام کوهیست که گرداگرد عالم است و گفته‌اند که از زمرد است و پانصد فرسنگ بالا دارد و بیشتر آن در میان آبست و هر صباح چون آفتاب بر آن افتد شعاع آن سبز نماید و چون منعکس گردد کبود شود. (آنندراج)- کوهی است از زبرجد که برگرد زمین است و پانصد فرسنگ بالای اوست گرد برگرد آب دارد و چون آفتاب بر وی تابد شعاع سبز آن بر آب آید و منعکس شود و آسمان از آن لاجوردی نماید و اگر نه آسمان به‌غایت سپید است (میبدی، 1392: 117)

 در کتب جغرافیای قدیم آمده است: «"قاف"» اگر عربی باشد از فعل ماضی گرفته شده است چنانکه گویند «قاف اثر. یقوفه قوفاً اذا اتبع اثره.» این کوه گرداگرد زمین کشیده شده است و نام آن در قرآن آمده است و مفسرین آن را کوهی می‌دانند محیط بر زمین و گویند از زبرجد سبز است و سبزی آسمان از رنگ اوست و اصل و اساس همه کوههای زمین است و بعضی گفته‌اند فاصله این کوه تا آسمان به مقدار قامت آدمی است و برخی دیگر آسمان را بر آن مطبق (پوشش) می‌دانند و زمره‌ای گمان کرده‌اند که در پس او عوالم و خلایقی‌اند که تعداد آن را جز خدای تعالی نمی‌داند و آفتاب از این کوه طلوع و غروب می‌کند و آن را قدما البرز می‌نامیده‌اند.»(حموی،1380: ج 7 ص 15)

 قاف در داستان مانند دیگر اسطوره‌ها، نمادی از جایگاه سیمرغ است و ناکجاآبادی است که قهرمان داستان برای یافتن نور و روشنی باید به آن جا سفر کند.

سفر: قهرمانان غالباً سفر می‌کنند. «سفر نمایشگر شوق و آرزوی جستجوی مادر از دست شده است و آن آرزویی است که هرگز از میان نمی‌رود.» (ستاری، 1384: 55)

 داستان در واقع می‌تواند تقابل نیروهای خیر و شر در عالم هستی باشد. بیدها که در تاریکی زندگی می‌کنند و منبع انرژی

 آن‌ها تاریکی است به شهر حمله می‌کنند و برای نابودی فرش‌ها و قالیچه‌ها هر گونه اقدامی انجام می‌دهند، حاکم زمان، قباد را مامور نجات شهر از شرّ بیدها می‌کند و قباد به عنوان نماینده‌ی عالم خیر، سوار بر قالیچه‌ی اسرارآمیز که جاودانگی را در خود دارد و با داشتن گوهر که خود یکی از لوازم مقابله با دشمن است، به سوی سیمرغ سفر می‌کند.

 از طرفی سلطان بیدها هم به دنبال قالیچه‌ی اسرار آمیز است زیرا با خوردن آن جاودانه می‌شود.

سفر قهرمان راهی است تا او با جدال با مشکلات که در واقع نیروهای درونی خود او هستند که به شکل بید نمایان می‌شوند به سرزمین سیمرغ و یا قاف می‌رسد و با سیمرغ، این آرزوی دیرینه‌ی پدرش ملاقات می‌کند. پس از آن، سیمرغ برای سریع‌تر طی کردن مسیر، پَر خود را به قباد می‌دهد و قباد موفق می‌شود با کمک مردم شهر، بیدها را نابود کند.

 داستان در واقع نبرد بین روشنی و تاریکی است، در اساطیر این چنین هست که روشنی بر تاریکی پیروز می‌شود و قباد و مردم شهر که نماد روشنایی هستند بر تاریکی بیدها پیروز می‌شوند.

 اهریمن از اوستایی، انگره‌مَینیو، بدنهاد است. اهریمن، پلیدی است و برای از بین بردن نیکی تلاش می‌کند ولی چون دون و پست مایه‌است و اهورامزدا آگاه بر هر چیز است پس سرانجام در پایان کار اهریمن نابود شده و اورمزد بر او چیره می‌شود و کار جهان یکسره به نیکی خواهد گرایید. در این میان، انسان و امشاسپندان و دیگر ایزدان) فرشته‌ها) و موجودات نیک (مزداآفریده) که همگی آفریده‌ی اهورامزدا هستند در مبارزه با (دئوه‌ها (دیوها که موجودات و پدیده‌هایی اهریمنی هستند در تلاشی کیهانی برای پیروزی نیکی بر بدی هستند. اهریمن را در پارسی اهرِمن هم می‌گویند. می‌توان او را همتای شیطان در باورهای سامی دانست.

 داستان بسیار زیبا و جذاب برای کودکان به تصویر کشیده شده است و یادآوریِ فرهنگ‌ها و افسانه‌ها و اسطوره‌ها، به زیبایی و بار هنریِ اثر افزوده است.

 این که بتوان موضوعاتی که ریشه در فرهنگ ایران زمین دارند را در قالب انیمیشن برای کودکان بیان کرد چندان هم ساده نیست و نویسنده با تبحر و سابقه‌ی خوبی که در نگارش فیلمنامه های این چنینی دارد

 (فیلمنامه ی لیلی و مجنون، خمره اقتباس آزاد از کتابی به همین نام اثر هوشنگ مرادی کرمانی و...) توانسته با پیوند این عناصر، داستان خود را زیباتر به تصویر کشد.

منابع

 ادگار، اندرو و سج ویک، پیتر. 1387، مفاهیم بنیادی نظریه‌های فرهنگی. ترجمه‌ی مهران مهاجر و محمد نبوی، نشر آگه

دوبوکور، مونیک، 1387، رمزهای زنده‌ی جان، ترجمه‌ی جلال ستاری، چاپ دوم، تهران، نشر مرکز

حموی بغدادی، یاقوت، 1380، معجم البُلدان، ترجمه‌ی علینقی منزوی، سازمان میراث فرهنگی کشور (پژوهشگاه)

رشید الدین میبدی، ابوالفضل، 1392، کشف الاسرار و عدة الابرار- معروف به تفسیر خواجه عبدالله انصاری، به اهتمام و تصحیح علی اصغر حکمت امیرکبیر

ستاری، جلال، 1384، پژوهشی در اسطوره گیل گمش و افسانه اسکندر، جلال ستاری، چاپ دوم، تهران، نشر مرکز

کمبل، جوزف، 1386، قدرت اسطوره، ترجمه‌ی عباس مخبر، چاپ چهارم، تهران، نشر مرکز

منزوی، علینقی، 1379، سی مرغ و سیمرغ، انتشارات راه مانا

نظری دارکولی، محمد رضا،1391، راهنمای داستان‌نویسی، انتشارات آریابان■