«تیک آف» فیلمی ساخته احسان عبدیپور نویسنده و کارگردان اهل بوشهر است. این نوشتار قصد دارد با خوانشی ناتورالیستی به تحلیل داستان فیلم بپردازد. در واقع نگاه به فیلم در اینجا نگاه صرف به متن است نه ویژگیهای بصری و سینمایی.
خلاصه داستان فیلم
تیک آف با دستگیری سه جوان (فائز، حمزه ومصی) در یک جاده خلوت در بوشهر وکنار ماشین پاترولشان آغاز میشود. بخش عمده فیلم روایت فائز شخصیت محوری فیلم است. در واقع فائز در حال روایت سرگذشت خودشان برای مرد بازجوست. فائز موزیسین و نوازندهی نیانبان است که به خاطر شرایط سخت مالی مجبور به نواختن در عروسیها شده است. پدرش تمام هستی خود را ظرف مدت هشت دقیقه در قمارخانه کریم الکل از دست داده است. به قول فائز: «فرم زندگی ما تو سه هفته عوض شد.» پس از این جریان، مادر فائز پس از گذشت سه ماه فوت میکند. خواهر فائز (آتنا) نیز که به خاطر بیپولی قید دانشکده خلبانی را زده و انصراف داده دچار افسردگی میشود. دامون برادر خردسال آنها نیز افسرده است و به ندرت حرف میزند. پدر با وجود عزادار بودن بچهها ازدواج مجدد میکند و آنها را به حال خود وامیگذارد.
پس از مدتی آتنا دست به یک خودکشی ناموفق میزند و افسردهتر میشود. جوانی به نام حمزه که یک موزیسین اهل خرمشهر است نیز با آنها زندگی میکند. مصی نامزد سابق فائز که پرستار بیمارستان است در جریان خودکشی آتنا دوباره وارد زندگی آنها میشود و با آمدن شیرو (شیرزاد) دوست قدیمی آنها به بوشهر جمع قدیمیشان زنده میشود. شیرزاد که جزو گروه موسیقی فائز بوده بعد از رها شدن توسط نامزدش سیمین، برای کار روی کشتی به دوبی میرود و پنج سال تمام به مرخصی نمیآید. حالا او با کلتی به بوشهر آمده تا سیمین را بکشد. فائز درصدد است او را از این کار منصرف کند و موفق هم میشود. داستان اصلی فیلم از زمان بازگشت شیرو شکل میگیرد. آتنا که ظاهراً به شیرو علاقه دارد، جشن تولدی برای دامون برادرش میگیرد تا او را از این حال و هوا دربیاورد. خصوصاً اینکه دامون بسیار شاهد بحث و مرافعه خواهر و برادر خود است. بعد از جشن و رفتن مهمانان فائز و آتنا همراه با شیرو، حمزه و مصی و دوست دیگرشان مشغول بازی حکم میشوند.
به پیشنهاد شیرو با چرخاندن بطری (که رسمی در کشتی است) و نشانه رفتن سر بطری به طرف یک نفر، حاکم و دزد انتخاب و شرطی نیز گذاشته میشود. شروطی مانند خوردن نفت، شکستن شیشه، کتک زدن همسایه خلافکار و خرد کردن میز قمار کریم الکل و... این بازی آن چنان فائز و بقیه را مشغول و سرخوش میکند که برای مدتی از زیست تلخ و غمبار خود کنده میشوند و شروع به تفریح و شادی میکنند. اما نکته اصلی فیلم و آنچه بیننده را در تعلیق نگاه میدارد، شرطی ناگفته است که منجر به مرگ آتنا و پایان تلخ فیلم میشود. شیرو هنگام بازگشت به دریا به آتنا می وید که دوست داشته حاکمش باشد. آتنا میپرسد که چه خوابی برایش دیده و شیرو با اشاره به او میفهماند که حکمش پرواز اوست. آتنا آن چنان تحت تاثیر شیرو قرار گرفته و آن قدر به پرواز عشق میورزد که تصمیم میگیرد به صورت غیر قانونی هواپیمایی را در یک پایگاه هوایی به پرواز درآورد. پس از بحثی مفصل با فائز بالاخره برادرش را راضی میکند تا او را در اجرای حکم یاری کند.
فائز همراه با حمزه و مصی مسیر فرود آتنا را آماده میکنند و آتنا مخفیانه به پایگاه هوایی میرود که قبلاً با دوستش به آنجا میرفته و شاهد پرواز هواپیماها بوده. گره فیلم در این قسمت گشوده و مشخص میشود که چرا در آغاز فیلم فائز و همراهانش دستگیر شدهاند. روایت ماجرا از زبان فائز برای بازجو به پایان میرسد و باقی ماجرا به تصویر کشیده میشود. آتنا در فرود آوردن هواپیما مشکل دارد و برج مراقبت با او تماس میگیرد. در این میان آتنا مجبور میشود فائز را به آنها معرفی کند. صحنه ابتدایی فیلم که در واقع صحنههای پایانی فیلم است به سبک مدرنیستی در این قسمت تکرار میشود. ماموران فائز را به برج مراقبت میبرند تا با آتنا صحبت کند. چون معتقدند هواپیما مشکلی ندارد و آتنا خودش قصد فرود ندارد. در صحبت آتنا با فائز آنچه میشنویم اظهارناراحتی او از وضعیت پیش آمده است و اینکه دوست دارد زندگی کند. اما به واقع بیننده در نوعی ابهام میماند که آیا آتنا قصد خودکشی دارد یا نه؟
فیلم با صحنههایی روشن و گرم به پایان میرسد. دامون برادر افسرده آنها پس از مرگ خواهر به نوعی گشایش میرسد. پردهها رو به یک سو میکشد، دوربین روی کتاب نت او زوم میکند و...
تحلیل ناتورالیستی فیلم
رضا سید حسینی در تعریف ناتورالیسم آن را عقیدهای میداند که تقلید از طبیعت در هر چیزی ضروری میداند. ناتورالیسم از دل رئالیسم متولد شد. امیل زولا مبدع آن معتقد بود که نویسندگان و شاعران باید با نگرشی معطوف به واقعیات عینی به پرورش موضوعات آثار خود بپردازند. در واقع نویسنده باید مانند یک عالم علوم طبیعی دست به تجربه بزند و شخصیتهای داستانی را طوری وارد کنش داستان کند که در نتیجه اعمال آنها، پیرنگ داستان مطابق با اقتضای جبری امور منجر به نتیجه خاصی شود؛ نتیجهای که اغلب با مرگ عجین است. در واقع نویسنده پیامد رفتارها و احساسات افراد را بررسی میکند.
ناتورالیستها دیدگاهی جبری درباره شخصیت انسانها دارند؛ اینکه افراد از آغاز تولد و بدون اینکه خود بخواهند، غرایزی را به ارث بردهاند که مهمترین آنها غریزه رفع گرسنگی و غریزه جنسی است. آنان قربانی وضع موجودند و تحت تاثیر محیط و وراثت. نویسنده ناتورالیست بدون هیچ موضعگیری به نمایش دشواریها و گرفتاریهای افراد داستان میپردازد و در توصیف جامعه به نوعی عینیت گرایی دست مییازد. ناتورالیسم با پرداخت به دنیای ملالآور و زندگی روزمره، گاهی نیز پلشتیهای جامعه را به نمایش میگذارد، گاه از رویدادهای ناراحتکننده و دلخراش میگوید و گاه از رذالتهای شخصیتها و پلیدیشان. فرجام این داستانها اغلب تراژیک است و شخصیتها دچار جبری هستند که سرنوشت برایشان تدارک دیده است.
حسین پاینده درونمایههای معمول داستانهای ناتورالیستی را این گونه برمیشمارد:
1- دشواری بقا
2- جبر زیست شناختی
3- حیوانی بودن طبع انسان
4- تاثیر ناگزیر خصایل ارثی و ویژگیهای محیطی در نگرش و رفتار انسان
5- ناکامی در اعمال اراده فردی
البته نمیتوان تمامی مولفههای این سبک را در داستان فیلم تیک آف کاوید و مشاهده کرد. دلیلی هم ندارد فیلم آینه تمام نمای این سبک فیلم باشد.
زولا معتقد است در این سبک خیالپروری باید جای خود را به مشاهده و تجربه بدهد. ناتورالیسم صبغهای ضد رمانتیک دارد و صاحب اثر بی هیچ هیجان یا احساسی به بازگویی حوادث ناگوار و دلخراش میپردازد. در فیلم نیز شاهد این مساله هستیم هرچند صدای صاحب اثر و عشق به خطه خود و مردمان آن از پسزمینه تصاویر و از میان انبوه دیالوگهای جذاب (که همچون آینهای متکثر یا هزار تکه به نمایش اقلیم بوشهر میپردازند) به گوش میرسد. تسلط بسیار نویسنده /کارگردان بر فرهنگ فولکلور بوشهر و استفاده بجا از دیالوگهای اثرگذار و قوی و اتفاقاً احساسی ماهیتی خاص به فیلم میبخشد.
اینکه عبدیپور در نگارش قصه فیلم تا چه حد به مساله سبک توجه داشته و به چه اندازه زیر سایه آن است، مساله این نوشتار نیست. این نوشتار درصدد است با توجه به مولفههای سبک ناتورالیسم به خوانش داستان فیلم بپردازد. مولفههایی که به زعم نگارنده در این فیلم نمود و برجستگی خاصی دارند و شاکله قصه را ساختهاند. کاربست برخی از این مولفهها در کنار مشاهدهگری تیزبینانه سازنده، جغرافیای داستان فیلم، بازی گرفتن نسبتاً خوب از چهرههایی که نسبتی با فضای اقلیمی مربوط ندارند و نیز روایت جانداری که از زبان شخصیت فائز میشنویم (فائز درواقع کار راوی را در داستان میکند.) فیلم را از ورطهای که ممکن است به واسطه درونمایه تکراریاش در آن بیفتد میرهاند. در زیر به برخی از المانهای ناتورالیستی موجود در فیلم میپردازیم:
دشواری بقا
دشواری بقا از المانها و درونمایههای اصلی ناتورالیسم است که در فیلم تیک آف هم نمود بسیار دارد. زندگی شخصیتها همراه با رنج و عذاب است و هر یک از آنها با دشواریها و شرایط ناگواری مواجهاند. قهرمان این سبک زمینههای سقوط خود را فراهم میآورد. (میتوان شخصیتهای محوری این فیلم را سه نفر دانست. فایز، آتنا و شیرو. اما قهرمان اصلی آتناست زیرا فیلم با همه وقایعی که نمایش میدهد درنهایت به آتنا و پرواز او میرسد. او قهرمان قصه ناتورالیستی است که پایان تراژیک آن را رقم میزند.)
فائز جوانی است که در سختترین شرایط گذران معاش میکند. پدرش زندگیشان را در قمار میبازد و آنها را به حال
خود رها میکند. مادر پس از مدت کوتاهی دق میکند و میمیرد و سایه مرگ او بر زندگی فائز و خواهر و برادرش آتنا و دامون میافتد. فائز جوان هنرمندی که نی انبان مینواخته و در گروهی هنری فعالیت میکرده اما اکنون به دلیل شرایط خاص اقتصادی مجبور به نواختن در عروسیهاست. این مساله چماقی میشود که مصی نامزد سابقش در یکی دو دعوا بر سر او میکوبد. به این مساله میتوان آسیب شناسانه نگریست. فایز پنهانی حشیش مصرف میکند و بسیار غمگین است. زندگی سخت هنرمندان جوان در جامعه و قدر ندیدن در این فیلم به خوبی بازنمایی میشود. درواقع موسیقی جنوب از عناصری است که در قصه تیک آف تاکید بسیاری روی آن میشود و صحنههای متعددی از نواختن را درآن شاهدیم.
یکی از صحنههای فیلم که جذابیت خاصی دارد، صحنه رفتن فائز به محفل عروسی است. او بعد از خودکشی ناموفق خواهرش مجبور است سر کار برود. آیرونی خاصی در این قسمت وجود دارد که از دیده مخاطب تیزبین پنهان نمیماند. فائز با پیراهن سیاه نی انبان مینوازد و صدای شور و شادی همراه با رقص کودکان گوش را پر میکند. فائز با صورتی اندوهگین شادمانه مینوازد و خنده و شادی در صورت حاضران هویداست. تنها خود فائز میداند در دلش چه میگذرد. گویی او به هر جمعیتی نالان است و جفت بدحالان و خوشحالان. بینندهای که درد فائز را میداند بی شک از شنیدن صدای ساز او دلتنگ میشود. خود فائز نیز طی روایت خود برای بازجو به این مساله اشاره میکند: «گندترین کار جهان اینه که صبحش خواهرتو با ۱۵ تا بخیه از بیمارستان تحویل بگیری، عصرش تو عروسی مردم مجبور باشی قر بدی.»
آتنا خواهر فائز به دنبال ورشکستگی پدر و مرگ مادر دچار افسردگی شدید میشود. او عاشق پرواز است. بعد از ترک دانشکده خلبانی به خاطر مسائل مالی و از دست دادن رویای پرواز گوشه گیر و غمگین و افسرده میشود. در جایی از فیلم فائز میگوید: «آتنا مرده. جسدشه که هر روز صبح پا میشه و نفس میکشه.» میتوان گفت درونمایه اصلی در این فیلم پرواز است (همان طور که از نام فیلم پیداست) اما سایه شرطبندی و اجرای حکم بر آن افتاده و کمرنگش کرده است. پروازی که به خاطر دشواریهای زندگی منجر به سقوط دختر بیست و شش ساله شده و او را تا پای مرگ پیش برده است. (میتوان گفت مساله شرطبندی با بطری که موازی با میز رولت کریم الکل در قصه پیش میرود باعث دوپاره شدن داستان شده است. یک پاره شخصیتها و بطری و حکم و پاره دیگر آتنا و رویای پروازش. از این جهتتم داستان تاحدودی معلق است.) آتنا همچون پرندهای که بالهایش شکسته نمیتواند پرواز کند و به اوج آسمان برسد. اویی که آن قدر عاشق پرواز بود و با دوستش برای تماشای پرواز هواپیماها به پایگاه هوایی میرفت، حالا به شیرو میگوید وقتی صدای هواپیما را میشنود بالا میآورد. آتنا درگیر دنیای ملال آور و روزمره شده است و زیستی همراه با درد و رنج دارد. رنجی که او را به کام مرگ میکشد.
شیرزاد (شیرو) جوان بوشهری است که به دلیل شرایط ناگوار احساسی پنج سال تمام روی آب بوده و اکنون با کلتی به بوشهر آمده تا انتقام خود را از سیمین نامزد سابقش بگیرد؛ سیمینی که مرد دیگری را به او ترجیح داده و ترکش کرده است. شیرو به خاطر تحقیری که شده، توانش را از دست داده و با عذاب مفرط زیست میکند. تفاوت او با بقیه انتخاب آزادانه خودش برای زندگی سختتر است. اما بازگشت او به بوشهر دنیای دوستانش را عوض میکند. به فایز و آتنا جرات میدهد و آنها را وارد بازی میکند تا شاید از این وضعیت دشوار دور شوند. شیرو به آتنای غمگین انگیزه میبخشد. اظهار عشق آتنا به او سکانسهای جذاب فیلم است.
حمزه جوان خرمشهری نیز بعد از مرگ پدرش و شرایط ناگوار خانواده شهرش را ترک میکند و با ساز خود به بوشهر میآید و با فائز آشنا میشود؛ جوان غیرتمندی که فائز و خانوادهاش را عاشقانه دوست دارد و با ساز زدن در خیابان امرار معاش میکند.
دامون برادر کوچک فائز و آتنا پسر بچهای افسرده است که به خاطر شرایط وحشتناک و مرگ مادر در خودش فرو رفته و صحبت نمیکند. او آرام و اندوهگین فقط مینگرد و به کتاب دعا پناه میبرد. دامون کوچک سهم عمدهای در نمایش رنج و سختی زندگی خانواده دارد. او بی آنکه سخنی بگوید با نگاههای غمگنانه خود ترجمان دشواری زندگی و شرایط اسفناک خانوادهاش است. حتی جشن تولدی که برایش میگیرند هم لبخند به لبانش نمیآورد. دیالوگ «آبجی خیلی بدبختُم» از زبان پسربچه نمایش غمگینی از دشواری بقاست.
حیوانی بودن طبع انسان
باید گفت شخصیتهای فیلم فاقد این خصیصه هستند. اتفاقاً آنها سادگی و زلالی خاصی دارند و در کنار شرایط ناگوار زندگی در پی یافتن روزنه امید و بهبود شرایطند. شاید بتوان این ویژگی را تا حدی در شخصیت پدر خانواده دید. مردی زیادهخواه و شهوتران که قمار میکند و بچههایش را نادیده میگیرد. اما شخصیتی که سرشتی حیوانی دارد و میتوان این مولفه ناتورالیستی را در او بعینه دید، کریم الکل است؛ مردی که قمارخانهاش بنیان خانهها را فرو میریزد. او چنان منفور است که در بازی حکم، حاکم به خرد کردن میز قمار او حکم میراند و فائز با صورتی پوشیده میز را بر سر او و مشتریانش خرد میکند. (مخاطب میپندارد که این باید رویداد کلیدی فیلم باشد اما این گونه نیست و رویداد اصلی در کنش آتنا نمود مییابد. میتوان گفت این دو کفه تقریباً هم وزن پاشنه آشیل فیلم است.)
جبر زیستشناختی
در ناتورالیسم انسان ناچار است که به الزامهای زیستی تن بدهد. این الزامها را در زندگی تک تک شخصیتها میتوان دید. آنها تحت تاثیر محیط و وراثت ناچار از پذیرش وضعیت موجود، از زندگی احساس رضایت ندارند و دچار کشمکش درونی هستند. در سبک مورد بحث کشمکش دو گونه است: یکی کشمکش انسان در برابر طبیعت و دیگری کشمکش انسان در مخالفت با خود. البته این نوع کشمکش در داستان فیلم با کشمک هایی که به فرض در ناتورالیسم چوبکی میبینیم تفاوت دارد. فائز درونی پر جوش و خروش دارد و با زندگی و شرایط سخت در جنگ است. شیرو درگیر مسالهای است که به زعم خودش هر جا که برود دست از سرش برنمیدارد. او دریا را برگزیده تا میان خروش امواج، آرام گیرد و به قول خودش میخواهد آن قدر روی آب بماند تا آبشش در بیاورد و برود لای مرجانها و با یک عروس دریایی زندگی کند.
آتنا میکوشد رویای پروازش را عینی کند و با جسارت دست به این عمل میزند. حمزه با وجود فقر موجود به سرای سالمندان میرود و برای پیرمردان و پیر زنان مینوازد. پس لزوماً کشمکش آنها در تخالف با خود نیست. اما میتوان گفت آنها در برابر طبیعت و شرایط میایستند و در شرط بندیشان هم این مساله نمود کامل دارد. کارهای آنها خلاف روال طبیعی زندگی است. آنها عقدههای سرکوب شده خود را میگشایند و اتفاقاً به خلاف روایتهای ناتورالیستی کنشگر هستند تا کنش پذیر. آنها بانی رخدادها هستند و اگر چه ارادهشان مقهور جبر اقتصادی، اجتماعی و وراثت است اما سعی میکنند قربانی وضعیت موجود نباشند. موجوداتی نیستند که اسیر رانههای درونی و وجوه منفی خود باشند و درواقع به غرایز حیوانی صرف فروکاسته نمیشوند. آنها سلاحی در دست دارند که به واسطه آن جهانی از شوق و شور را خلق میکنند؛ سلاحی که گاه نفسی است دمیده در نی انبان و گاه دستی است رقصان بر ساز.
موسیقی نکتهای است که به صورت یک زنجیره در سراسر متن کشیده شده است. آنها با نواختن خود را تخلیه میکنند. موسیقی عبدالحلیم بر بستر فیلم جاری است، حتی اگر صدای او هم به گوش نرسد. هموست که در خیال فائز به او میگوید که با آتنا جنگ نکند. جمله بسیار زیبای فائز درباره او از جذابترین گفتههای فیلم است: «عبدالحلیم وسط کوچه نفتی مچمو گرفت و کشید داخل خونه داییام. صداش انگار ترمز تمام جهانه.» دایی فائز را میتوان شخصیت مرشد گونهای در نظر گرفت که بارها فائز را اندرز میدهد. مرد دریانورد دنیادیده با آن هیئت سنتی و بینش روشن فائز را به احترام به پدر دعوت میکند: «پدر مردهاش هم پدره.» رابطه دایی با فائز رنگی از شوخی و طنز نیز دارد. طنزی که صبغهای روشن به جبر موجود میبخشد.
تاثیر ناگزیر خصائل ارثی و محیطی در رفتار
نمیتوان گفت لزوماً خصائل ارثی در شخصیتها وجود دارد. برای مثال فائز نقطه مقابل پدر است. حمزه متفاوت با افراد خانواده خود است که برای رسیدن به ماترک خانوادگی به جان هم می افتند و همین سبب فرار حمزه و آمدنش به بوشهر شده است. اما تاثیر شرایط محیطی و اجتماعی را میتوان بر رفتار شخصیتها دید؛ شرایط دشواری که رابطه آتنا و فائز را با وجود محبت بسیار با آنها به پرخاش و مجادله میکشاند، ارتباط عاشقانه فائز را با مصی را فرو میپاشاند، دامون را افسرده میکند و شیرو را به زندگی روی آب سوق میدهد و... شرایطی که گاه منجر به رفتارهای خشونتبار نیز میشوند. برای مثال میتوان به اولین بازی در شب تولد دامون اشاره کرد و رفتار خشن حمزه با شیرو که به زخمی شدن او منجر میشود یا رفتارهای عصبی و پرخاشگرایانه آتنا در مواجهه با برادرش فائز. اما در خلال فیلم میبینیم که شخصیتها در جستجوی راهیاند که دمی از این شرایط دشوار فاصله بگیرند. حتی با بازی حکم و اجرای شرطهایی که در تقابل با قوانین اجتماعی است. گفتگوی فائز با داییاش درباره آرزوی حبس شدن در سردخانه وزیری و یخ زدن و تولد دوباره میتواند نشانگر میل او برای تغییر اوضاع و رسیدن به شرایط مطلوب باشد و دوری از غرق شدن و فرو رفتن.
ناکامی در اعمال اراده فردی
در این سبک فرد بیهوده تصور میکند که قادر است به اراده خود با جهان ستیزه کند. اتفاقاً در این فیلم عکس این مساله را شاهدیم. شخصیتها برای مواجه با شرایط موجود و ستیز با جهانی که درها را به رویشان بسته تلاش میکنند. آنها طی بازی حکم و آنچه در آن لحظه میخواهند میاندیشند و اجرایش میکنند. حمزه حاکم میشود و به فائز حکم میکند که به در خانه مرد ساقی خلافکاری برود که در همسایگیشان است و هنگام خودکشی آتنا حرفهای رکیکی درباره او به فائز زده. حمزه میاندیشد که فائز باید حالا در برابر او بایستد و دست از ترس بردارد. فائز این کار را انجام میدهد و چهره جسورانهای از خود به نمایش میگذارد؛ حال آنکه قبلاً بسیار منفعلانه و به دور از مرامهای مردانه جنوبی از کنار آن مرد و سخنان بی پایهاش گذشته است. آتنا نیز با آنچه مانع پرواز او شده میستیزد. مخفیانه به پایگاه میرود و هواپیما را به پرواز درمیآورد. او با خواست اراده خود با شرایط میجنگد و رویای پروازش را محقق میکند؛ خواست و ارادهای که شیرو و سخنانش به تقویت آن کمک میکند. دامون کوچک در برابر شرایط اسفناک زندگی میایستد و تولدی دوباره مییابد. فائز دچار استحالهای میشود که آن را میتوان در ایستادن در برابر مرد خلافکار و نیز حمله به قمارخانه کریم الکل دید. حمزه و شیرو همانند اهرمی عمل میکنند که در تغییر شرایط موجود نقش برجستهای دارند. شیرو حتی به فائز سفارش میکند که به مصی برگردد و اینجاست که روزنههایی از امید در پس این همه یاس و غم دیده میشود. روزنههایی که در پایان فیلم نور و روشنی و رنگ را به خانه محل سکونت فائز به ارمغان میآورند.
نکته جالبی که در فیلم هست، خانه چوبک است. فائز طی روایتش برای بازجو از این خانه میگوید؛ خانهای بزرگ با معماری خاص و سنتی که آنها موقتاً ساکن آنند، به شرطی که هرگاه یکی از چوبکها بیایید باید آن را تخلیه کنند. در اینجا بینامتنیتی پدید میآید و مخاطب را به یاد صادق چوبک و داستانهای ناتورالیستیاش که بی شباهت به این فیلم نیستند میاندازد. حال این چوبک به صادق چوبک و خانهای که در بوشهر از آن خانواده اوست ارتباط دارد یا نه، آن چنان اهمیت ندارد و مهم تداعی است که صورت میگیرد. خانه چوبک خانهای زیبا با پنجرههای رنگی است اما ساکنانی سرد و زخمی دارد. فائز از خانه چوبک و گرمای آن میگوید و از سردی خودشان: «خونه چوبک میارزید توش زندگی باشه. یه خونواده گرم باشه. ما ... ما سیبری بودیم.»
تضادی که در اینجا به وجود میآید قابل توجه است؛ تقابل سردی و گرمی؛ اینکه یک خانه درندشت و بزرگ و پر از گرما هم نمیتواند یک خانواده سرد و بدبخت را سرحال بیاورد. سخنان فائز در این باره صرفاً نمایش واقعیت نیست بلکه نشانگر ناچاری از پذیرش شرایط سخت و تنگناهای موجود است. فیلم نمیخواهد تنها به بازنمایی واقعیات موجود بپردازد بلکه قصد دارد وضعیتی را نمایش دهد که به وجود آورنده این واقعیتهاست؛ وضعیتی که تا وقتی برقرار است، این واقعیات تلخ را هم استمرار میبخشد. گویا آمدن شیرو و افتادن گروه به بازی حکم راهی است برای فرار از این جبر مستمر. حتی اگر پایان ماجرا مرگ تراژیک آتنای جوان باشد. به هر روی پایان دردناک و تراژیک که معمولاً با مرگ عجین است از ویژگیهای سبک ناتورالیسم است.
عکس برداری لجام گسیخته
راوی داستان ناتورالیستی همه جریانات را مو به مو و مفصل شرح میدهد و با شرح جزئیات به مکان رویدادهای داستان و زمان آن میپردازد. او هیچ چیز را از قلم نمیاندازد. اگر به غیر از راوی فیلم تیک آف، بخواهیم راوی دومی را در نظر بگیریم، او فائز است که از لحظه دستگیری به روایت اتفاقات موجود و شرح ریز به ریز وقایع برای بازجو میپردازد و این روایت تا رفتن به برج مراقبت و صحبت با آتنا ادامه دارد. البته مصی و حمزه نیز به دفعات اندک وارد روایت میشوند و چند کلامی سخن میگویند. شاید در نظر اول جملات بریده بریده و از این شاخه به آن شاخه و شرح جزئیات در میان روایت فائز کمی طولانی و نامرتبط به نظر برسد اما درحقیقت این خاصیت متون ناتورالیستی است.
به نظر منطقی نمیرسد فایز و دوستانش در اتاق بازجویی پایگاه آن هم در شرایطی که آتنا در آسمان سرگردان است و نمیتواند فرود بیاید (یا نمیخواهد فرود بیاید) شروع به داستان سرایی کنند. آنها آرام و شمرده حرف میزنند. فائز از همه چیز میگوید و تمام جریانات پیش آمده را مو به مو توضیح میدهد. مخاطب هم در این میان در تعلیق میماند که جریان از چه قرار است و حتی بازجو از فائز میخواهد که به حرفهایش و تعریف وقایع ادامه دهد. البته مخاطب صرفاً در قسمتهای فرجامین قصه وقتی متوجه دلیل دستگیری فائز و مصی و حمزه میشود و کاری که آتنا کرده، به این مساله غیر منطقی میاندیشند. اما میتوان با توجیهاتی این مسئله را نادیده گرفت و فائز را راوی تقریباً کلی دانست که به روایت قصه فیلم میپردازد. (در برخی از وقایعی که فائز به تعریف آنها میپردازد خودش حضور ندارد. برای مثال صحبت پنهانی شیرو و آتنا در آشپزخانه یا حرفهایی که آتنا به برادرش دامون میزند و این از نظر داستان نویسی ایراد است). به هر روی فیلم به سان داستانهای ناتورالیسمی به عکس برداری لجام گسیخته و مهار نشده از وقایع میپردازد.
در پایان میتوان گفت عبدیپور در تیک آف به زوایای تاریک زندگی فردی و اجتماعی میپردازد و به وضعیت اجتماعی موجود انتقاد میکند. او رخدادهای عینی را دستمایه قرار میدهد و پلشتیهای جامعه را با قمارخانه و میز رولت نمادین کریم الکل به تصویر میکشد. گویی که مسبب همه مشکلات فائز و خانوادهاش کریم الکل است. عبدیپور با تسلط و مهارت خاص خود، مایههای بسیاری از فرهنگ جنوب را میگیرد و با دیالوگهای بینظیری که نشان از حرفهای بودن او در زمینه داستان نویسی دارد به آسیبهای فردی و اجتماعی مانند تنهایی، حس حقارت، فقر، مواد مخدر، قمار و ... میپردازد.
برخی مولفههای سبک ناتورالیسم در تیک آف مشهود است. اما عبدیپور سبک خاص خود را دارد. پرسوناژهایش با وجود فقر و رنج و تنهایی ذاتاً شادند و امیدوار. او از مرگ قهرمان فیلم
وسیلهای برای گشایش میسازد؛ گشایشی که با گستردن قالی در اتاقی روشن توسط دامون صورت میگیرد و پردههایی که کنار زده میشوند تا روشنی و گرما به ساکنان خانه چوبک برگردد. مرگ تراژیک آتنا به همان اندازه شیرین است. مرگی در اوج و در حال پرواز. مرگی که نهایت آن دریاست. گویی آتنا بی آنکه آبشش دربیاورد عروس دریایی میشود و شاید روزی شیرو به او بپیوندد. ■
منابع:
پاینده، حسین (1391) داستان کوتاه در ایران، ج 2، چ 2، تهران: نیلوفر
سیدحسینی، رضا (1389) مکتبهای ادبی، ج 2، چ 15، تهران: نگاه