چیز زیادی از تو با من نیست
غیر از همین دلتنگی ساده
غیر از همین عکسی که تنهایی
تو دست و پای خونه افتاده
چیز زیادی از تو با من نیست
غیر از نگاهی که منو گم کرد
فرقی نداره واس چی رفتی
اما نتونستم بگم برگرد
شاید غرورِ من زیادی بود
یا سهمِ من از عشق، کم بوده
من راضی ام از دردِ امروزم
وقتی جدایی قسمتم بوده
حالِ منو هر روز می پرسن
اما نمیگم چیزی از رازم
با این که میگم حال من خوبه،
غمگین ترین آهنگو می سازم
من سعی کردم بی خیالت شم
اما خیالت توی این خونه س
از زندگی چیزی نمی فهمم
روز و شبم بعد از تو وارونه س
لای کتابایی که می خونی
شاخه گلی که هدیه دادم نیست
حتی سراغت اومدم اما
گفتی که چیزی از تو یادم نیست